باران - باران باش ببار مپرس این کاسه های خالی از آن کیست
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]

باران

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:50 عصر

به نام خالق باران

امروز یه روز زیبا و بارانی بود

این غزل زیبای بارونی رو به تمام عاشقان باران تقدیم می کنم

باران

چه خوشست رقص گلها به ترانه های باران

به فدای بانگ تندر که زند صلای باران

چو به شیشه ضرب گیرد,دلم از نشاط رقصد

که ندای رحمت دوست بود,صدای باران

اگر ابر پر سخاوت همه جا گهر فشاند

من از آسمان نخواهم گهری بجای باران

من و کوچه های جنگل به هوای نیمه ابری

که درخت و سبزه رقصد به ترانه های باران

تو که این غزل بخوانی عجب است که اگر ندانی

من بی نوا چه حالی کنم از نوای باران

بنگر به حلقه ی گل که چمن نگین نشان شد

بنشسته جای گوهر,در دانه های باران

دلم از صدای تندر به شکوفه می نشیند

که ز خنده های او می شنوم ندای باران

چوگلی به خاک افتد ز نهیب تند بادی

همه را به گریه آرد,غم های های باران

ز گناه چون کویرم چه کنم اگر نبارد

به هوای رحمت او,ز لبم دعای باران؟

به هوس ((برای یاران)) چه بسا غزل سرودم

چه شود ز من بماند غزلی ((برای باران؟))




کلمات کلیدی :